مـن آن نقـش آفـريـن نقـاش پيـرم
تـو آن نقشي که در دامت اسيرم
زدم بــر پــرده صــد بــارت دريـغـــا
نه آن بودي که هستي در ضميرم
I"m that old painter, you the painting
like a captive, I"ve fallen in love with you
never maiched what you were in me
a hundred times I painted you